به وبلاگ گلشن ماشکید خوش امدید.با نظرات خود ما را در بهتر کردن وبلاگ یاری دهید.
یساری رای مكران 1
پاتوق بلوچ 1
اشـــعـــار نــغـز از صــاحـبــان مـغــز 1
گـلگشتـی در نظـم و نـثـر ادب پارسـی 1
خدایا آرامش عطا کن 1
آهنگ چابهار 1
عاشقانه های صبا جدگال 1
دولت عشق 1
دهستان حیط برادران رند بلوچ 1
قاصدک دهستان حیط 1
حیط برادران رند بلوچ و آبادیان 1
کلبه ی دوست اینجاست 1
درد های بی درمان 1
شورای اسلامی شهرستان کنارک 1
بلوچ ارتباط 1
دنیای زیبا 1
...سرباز فیروز آباد... 1
...سرباز بچه های روستایی ایتک... 1
...شب تنهایی ستار... 1
...آخرین لحظه دیدار... 1
...اولین لحظه دیدار... 1
میراث فرهنگی و گردشگری سرباز 1
در نگاه سرد 1
آشنای بی وفا 1
سرباز بچه های قصر قند 1
شی مرید و هانی 1
کوکار 1
دنیای عکس و مطالب 1
کلبه ما دو نفر خوش آمدید 1
بلوچستان 1
پایگاه اطلاع رسانی شهرستان نیکشهر 1
شهرستان سرباز 1
خیال قشنگ 1
عشق 1
گیتار بلوچستان 1
دوستانه 1
لاشار شیرآباد 1
خبری 1
مردم هم مردم های قدیم 1
هلال مهر 1
مغانشابو 1
فرهنگ بلوچ 1
علوم صنایع غذایی 1
بهشت زیر پای مادران است 1
گیتار چابهار 1
قصرقند بلوچستان 1
سفارش انواع شعر 1
بزرگترنی دیتابیس چت ایران 1
❤ دل شـــیدا ❤ 1
مکران میوزیک سنتر 1
سرزمین غریب من 1
سرباز مزاکان 1
داستان های تکان دهنده ی واقعی92 1
خدایا با توام حواست کجاست؟ 1
داروکان بهشتی کوچک 1
دانشجویان بلوچ خاشی 1
وب سایت شخصی عبدالحمید خدایاری 1
ایرندگان 1
بزرگترین منبع رپ افغانی 1
سرباز سیتی 1
روستای زیبای جوبن 1
سرباز ایتک بلوچستان 1
افزایش بازدید رایگان 1
دانلودسی 1
عکس 1
دلنوشته های عاشقانه 1
بروزترین های روز 1
موس بیسیم شیشه ای






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 3590
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


مفهوم گل فشان در زمین شناسی

گل فشان مخروطی است از گل که هنگام خروج گاز از لابه لای گلهای مرطوب سطح زمین شکل می‌گیرد. پرتاب شدن سریع گلهای روان و آبکی که با حباب و صدا همراهند و معمولا سرد نیز هستند، کم‌کم مخروطی از گل را تشکیل می‌دهد که گل فشان نامیده می‌شود. بعضی معتقداند که گل فشانها در مناطق آتشفشانی ایجاد می‌شوند اما تعداد زیادی از آنها در مناطقی قرار دارند که آتشفشانی نیستند . در هر حال ، گل افشانها عارضه‌های طبیعی و مخروطی شکلی هستند که در آنها خروج گل با خروج گاز همراه است  

 

 

 

منشا گل فشانها  عده‌ای معتقدند که گل فشانها منشا تکتونیکی دارند و علت بوجود آمدن آنها را عامل فرو رانش و سایر فشارهای ناشی از حرکات تکتونیکی می‌دانندعده دیگری نیز گل فشانها را از پی آمد بعدی آتشفشانها به شمار می‌آورند و منشا آنها را به آتشفشانهای قبلی موجود در منطقه مرتبط می‌دانند. آشکار است که گل فشانها بیشتر براثر فشار گازهای هیدرو کربنی و یا احتمالا بخار آبی که از اعماق زمین به طرف سطح صعود می‌کنند تشکیل می‌شوند. به این معنی که گازهای مزبور ضمن صعود و عبور از لایه‌های سست سنگی و اشباع از آب آنها را به صورت گل درآورده و با خود به سطح زمین حمل می‌کنند. اما با این همه نمی توان منشا و تشکیل تمام گل فشانها را به صورت یکسان توضیح داد.

اهمیت گل افشانها

گل فشانها از دو نظر دارای اهمیت هستند.

از نظر مطالعات زمین شناسی : وجود گل فشان در هر منطقه نشان دهنده فعالیت تکتونیکی جوان و زونهای ضعیف یا گسله است و در آن احتمال وقوع زلزله‌های نسبتا خفیف زیاد است. و همچنین تشکیل گل فشان در یک منطقه ممکن است که با آتشفشان و نواحی فرو رانش منطقه در ارتباط باشد.

از دیدگاه اقتصادی: گل فشانها می‌توانند تا حدی معرف وضعیت درونی زمین در منطقه و نیز نشان دهنده وجود منابع آبهای زیر زمینی ، گازهای هیدروکربنی و نفت باشد. و همچنین متصاعد شدن گازهایگوگردی از آنها در بعضی از مناطق باعث شده تا گل فشان به رنگ زرد یا نارنجی درآید و یا اینکه ارتباط داشتن گل فشان با آبهای شور زیر زمینی باعث پف کردن زمینهای پایین دست آن می‌شود.

مناطق گل فشانهای ایران

گل فشانهای شمال شرقی

گل فشانهای جنوب شرقی (بندر تنگ)

گل فشانهای بلوچستان غربی (ناپگ - عین-سیصاد-سند میرسوبان وگل فشان تالاب



+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:گل فشانها نعمتی برای بلوچستان,ساعت 14:43 توسط سلمانی بلوچ |

بیشترین ساکنان بلوچستان بلوچ ها هستند.  هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از رویة مادی واژه « برازاـ واچیا » BRAZA- VACHIYA ( فریاد بلند) که در زبان پارسی باستان نیز بدین گونه است، می داند و مُکلِر آن را برگرفته از واژه گدروسیا GEDROSIA در زبان یونانی کهن بلیو نام بلوچ را برگرفته از واژه « بالااِچا »BALAECH A دانسته و گیلبرتسن آن را برآمده از واژه سانسکری  « مالِچا » MALECHA  به معنی دون دین می داندجعفری واژه بلوچ را برآمده از به هم پیوستن دو واژه « پّهل » ( پهلوان ) فارسی و « اوچ » ( بلند ) سنسکریت به معنی پهلوان بُرز و بلند بالا دانسته و نوشته که جت ها که در زمان ساسانیان به بلوچستان آمدند و باشنده این دیار شدند آن گاه که تازه از راه رسیدگانی بلند بالاتر از خود را دیدند آنان را بلوچ نامیدند راولینسن نام بلوچ را دگرگون گشته نام بلوص شاه بابل دانسته و سایکس می نویسد که این گروه چون در سرزمین کوسان در خاور کرمان می زیستند کوسی و کوشی نامیده شدند و کوش و بلوص پس تر به گونه کوچ و بلوچ در آمد. از آن چه که آمد در می یابیم که بلوچ ها باشندگان بلوچستان امروز نبوده اند و به گمان پیرامون سال های پسین دوران فرمانروایی ساسانیان و سده های آغازین اسلامی پا بر این دیار نهاده اند.  از آن روست که باید ریشه نژادی آنان را جُست و سرزمینی را که آنان از آن به راه افتاده و به سرزمین امروزی خود آمده اند یافت.

 

 

بلوچ ها کیستند؟

 

مردمشناسان از نگاه اندام، اندازه جمجمه، گونه و رنگ چشم و مو آنان را هندوایرانی می دانند.  ایوانف ریشه و تبار بلوچ ها را ایرانی می داند اما نه به گونه ایرانی های خاوری و کُردها  و کرزن بر پایة برآیند پژوهش زبانشناسان زبان بلوچ ها را از شاخه ایرانی زبان های هندواروپایی دانسته است.  زبان بلوچی از گروه زبان های ایرانی باختری است و با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است.  خویشاوندی بلوچی با زبان های شمال باختری ایران می تواند راهی برای یافتن خاستگاه آنان باشد.

 

:گیلان خواستگاه كوچ و بلوچ

 

بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟  در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در  سده های دوم و سوم نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و بلوچ ها نمی رود.  پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند.  کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشنده شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند راستینه ای در تاریخ باشد. بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده است.  تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر  دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و بلندی های جنوبی کوه های تالش.  تاریخنگار آذربایجانی مدداف نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به  گونه ای بر آن است که بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان در دوسوی سپیدرود و    کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز بازماندگان آنانند،  بوده اند. هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست که می گوید « بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند.  ضرب المثل دیگری میان تالش هاست بدین گونه که « آرام آواز نخوان بلوچی بخوان » یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند.  هیچ نشانی بر زیستن بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرود در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در روزگاران بسیار دور دارد. گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین گیلان معنی تنومندی دارد مانند « بلوچه گو » که به معنی گاو تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام.  ضرب المثلی در گیلکی هست بدین گونه که « بلوچ دونه او جور جورون چه خبره » یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل « بلوچی سپر نِخّی » یعنی بلوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی بلوچ در جنگ داشته باشد. هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن از گروه های گوناگون مردم پسوند « زای » به کار می رود که همسان واژه  « زی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای بلوچی نیز همین معنی را دارد.

 

 



+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:واژه بلوچ و معنای آن از دیدگاه مورخان,ساعت 14:41 توسط سلمانی بلوچ |

صنایع دستی بلوچستان(روپگ)

روپگ چیست؟روپگ همون جاروه کجراست که بلوچا برای تمیز کردن خانه به قول کجرا برای گرد گیری خانه ها از آن استفاده می کنند و بهترین روپگ های در بلوچستان یافت میشود . و از قدیم وندیم مورد استفاد قرار میگرفته.وقدرت گرد گیری آن برابر با یک جاروبرقی2000 وات می باشد . وبا قیمتی مناسب در اختیار مردم قرار میگیرد که قیمت آن برابر با یک هزارم قیمت جارو برقی می باشد .

یکی از معروف ترین سازنده گان روپک ها در روستای حمیری مهرک می باشد که روپک های خوش دستی می بافند که خوش دست وزیبا می باشند.

ومتاسفانه بعضی از مردم از شاخه های روپک به عنوان دور کردن گوشت ها بعد از غذا استفاده می کنند.(خلال دندان)



 

منبع وبلاگ: قصرقند نگین مکران


+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:صنایع دستی بلوچستان(روپگ),ساعت 14:40 توسط سلمانی بلوچ |

منبع : شیح مرید

تَوْ شاد بِبَـیْحْ ْمَن وَتا سازِڃـنا ،پَه چَمّان

 

تَـوْ وَپْسَـیْحْ مَن تَرا نازڃـنا، پَه چَمّان 

 

تَـوْ بیا دلِ منی مرهم و درمانی بِکـَـنْتّ

 

من وَتی دِلا پَه تَه نازڃنا ،پَه چَمّان

 

تونَزانَـیْحْ کِه مَنی دلْ پَه نامِ تَه زِندَگِنْ

 

پَه نامْ تَیّ وَتی دلا سۏچڃـنا ،پَه چَمّان

 

دامَنْتّ بوی گل ریحانن په مَنی خاطرا

 

بیاکه من پَه تو جامَگڃ دۏچـڃنا ،پَه چَمّان

 

تَـوْ گـُـشَیْحْ منی دل زَنْگارِن ؛زنگ گلاسَـیْحْ  

 

من گلاسَـیْحْ دِلا پَه تَـه سَکّ شُـۏدڃـنا ،پَه چَمّان

 

وَتی دلا صافی کَن ،گۏن مَنی هاتِرا هانی من

 

مَن کُلـَّـیْحْ دلا پَه هاتِـرِتْ رۏپڃـنا ، پَه چَـمْان

 

ترجمه ی برخی از واژه ها:

 

مَن وَتا سازِڃـنا:کنایه از آماده کردن ودلجویی 

 

پَه چَمّان :ردیف غزل= باچشمانم

نَزانَـیْحْ :نمی دانی=مضارع اخباری معلوم .نفی

 

دلا سۏچـڃـنا :کنایه ازاینکه دلــمونابود می کنم

سازِڃـنا.نازڃـنا و ...... = قافیـــه های شعر

 

منبــع وبلاگ: بلوچانی زبان "ایوب ایوبی"



+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:شَـیْر چَـه شَـیْحْ مرید(مجنون),ساعت 14:34 توسط سلمانی بلوچ |

!!زبان بلوچی نمی میرد

 

در زبان شناسی یكی از اصول پایه ای، اصل"دیالكتیك زبانی" است. بر اساس این اصل، هیچ زبان یا گویشی به كلی از بین نمی رود، بلكه شكسته و از صورتی به صورتی دیگر تبدیل می شود.(ارانسكی،1378،ص28). بر اساس این اصل، همه ی زبان ها به طور دائم شكسته و به گویش هایی تبدیل می شوند، و گویش های حاصل از آن زبانِ شكسته با وام دهی و وام گیری و تغییر وتحولات دیگر به زبان های جدیدی تبدیل می شوند.

با توجه به این اصل، زبان بلوچی كه هزاران سال زبان یك قوم مشخص بوده است، هرگز از بین نمی رود. ممكن است این زبان به گویش های دیگری بشكند و حتی تغییر نام دهد، اما در ساخت زیرین زبانی خود همچنان پایدار خواهد ماند.

اصل مشهور دیگری به نام "نسبیت زبانی" وجود دارد كه مطرح كنندگان آن را ورف و ساپیر می شناسند. بر اساس این اصل، عوامل محیطی و اجتماعی گویشوران یك زبان، تاثیر مستقیمی در حفظ یا تغییرات آن زبان دارد. یكی از عوامل اجتماعی نسبیت زبانی، حمایت مردمی سخنگویان آن زبان از زبان خودشان است. به عبارت دیگر، به هر میزان كه سخنگویان آن زبان علاقه واحترام بیشتری به زبان خود احساس كنند، میزان پایداری آن زبان بیشتر خواهد بود.

ماندگاری زبان بلوچی در طول هزاره ها نشان از علاقه ی این قوم به زبان خود دارد و هیچ عامل دیگری نمی تواند توجیه كننده ی این ماندگاری باشد. امروزه نیز ثابت شده كه یكی از عوامل حفظ هویت یك قوم، وجود زبانی مستقل به نام آن قوم است. یعنی هویت قومی و زبانی تا حد زیادی مكمل یكدیگرند. در تاریخ نمونه هایی وجود دارد كه اگر قومی اراده كند، می تواند زبان مرده ی خود را حتی اگر هزاران سال از آن گذشته باشد، دوباره زنده كند. به عنوان نمونه زبان عبری زبانی است كه پیش از میلاد مسیح مرده و به فراموشی سپرده شده است. اما هواداران افراطی آن توانسته اند آن را در قرن بیستم یك بار دیگر زنده كرده و مانند هر زبان زنده ی دیگر به كار گیرند(آرلاتو،1373،ص73).

قرن بیستم با تمام فراز و نشیب های خود، برای زبان بلوچی قرن پر بركتی بود. در این قرن بسیاری ار زبان شناسان مشهور جهان، در كنار مطالعه ی زبان های جهانی و به ویژه خانواده ی هندواروپایی، به مطالعه ی زبان بلوچی نیز همت گماشتند. البته پایه ی مطالعات علمی بر روی زبان بلوچی در اواخر قرن نوزدهم میلادی گذاشته شد و در قرن بیستم در جوار تلاش های غیر بلوچ زبانان، بلوچ ها خود به طور جدی برای پایداری زبان خویش سنگ تمام گذاشتند.

نگرانی گروهی از طرفداران افراطی زبان بلوچی، تاثیر زبان های فارسی، اردو، عربی، انگلیسی وپشتو بر بلوچی است. مسلم این است كه این چند زبان موقعیت بسیار بهتری نسبت به بلوچی دارند و در برابر زبان بلوچی، زبان غالب به حساب می آیند. از آنجا كه حفظ اصالت زبان از نظر زبان شناسی یك دیدگاه مردود است، نباید از وام گیری چند واژه از زبانهایی مثل فارسی، اردو، انگلیسی و... توسط بلوچی نگران بود. اگر كمی به این موضوع خوشبینانه تر برخورد كنیم، وام گیری از زبان های فوق توسط بلوچی امتیازی برای این زبان است و هرگز ضعفی برای آن تلقی نمی شود و هستی آن را تهدید نمی كند. مهم آن است كه ساخت زیرین این زبان محفوظ می ماند و قابل زوال نیست. برای اثبات این مورد می توانیم سرنوشت زبان انگلیسی را قیاس كنیم.

زبان انگلیسی معاصر كه شاید امروزه مطرح ترین زبان دنیا باشد، دردایره ی واژگان و حتی در بعضی از ساختارهای صرفی و نحوی خود، از بیش از هفتاد زبان زنده و مرده ی جهان وام گرفته است(رضایی باغ بیدی،1377،ص14). این وام گیری ها باعث تقویت زبان انگلیسی شده و از آن یك زبان قدرتمند ساخته است. می دانیم كه پیش از انگلیسی، زبان های فرانسوی، اسپانیایی و آلمانی و حتی عربی دارای وضعیت بهتری نسبت به انگلیسی بودند. دلیل اینكه انگلیسی نسبت به زبان های دیگر موقعیت ممتازتری به دست آورد، چیزی جز همت مردم انگلیسی زبان برای گسترش زبانشان نبود. بنابر اصل "نسبیت زبانی"، به هر میزان كه همت و علاقه مندی مردمی به زبانشان بیشتر باشد، به همان نسبت توان پایداری و ارجمندی آن در میان زبان های دیگر بیشتر خواهد شد.

بنا بر دو اصل فوق و امكانات ثبت و نگهداری زبان ها در قرن حاضر، هیچ زبانی به طور كلی نابود نخواهد شد مگر اینكه گویشوران آن زبان خود به آن بی علاقه شوند و هویت قومی خود را از هویت زبانی خود جدا بدانند.

در حال حاضر، علاقه ی بلوچ ها برای گسترش و پایداری زبانشان از وضعیت مطلوبی برخوردار است. این علاقه مندی حافظ پایداری این زبان در میان دیگر زبان های دنیاست. اما برای كیفیت بخشیدن به گسترش و پایداری این زبان ایرانی، موارد زیر ضروری به نظر می رسد:

1- دولت ایران برای پایداری وگسترش این زبان ایرانی همت بیشتری بنماید.

2- بلوچ ها از تمام امكانات قرن حاضر برای ثبت و نگهداری زبان خود استفاده كنند.

3- بلوچ ها علاقه به حفظ وگسترش زبان خود را در نسل های متمادی این قوم تقویت و نهادینه كنند.

در خصوص علاقه ی بلوچ ها برای تقویت زبان خود، شعر مشهور"بلوچی مَیْحْ وتی شهدڃن زبانِـنْت" گواه خوبی است.



+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:زبان بلوچی نمیمیرد؛,ساعت 14:33 توسط سلمانی بلوچ |

 

همه اقوام در ایران رقص مخصوص به خود را دارند بلوچ ها نیز دارای رقصی هستند که قدمت طولانی دارد و هزاران سال پیش بعد مردان و زنان در کنار هم جمع می شدند و این رقص را انجام می دادند.

 

رقص بلوچی بر گونه‌های مختلفی تقسیم می‌شود که هر کدام در مناسبت ویژه‌ای به اجرا گذاشته می‌شوند؛ در یک تقسیم بندی می‌توان رقص بلوچی را به دو نوع مردانه و زنانه تقسیم بندی کرد (اگرچه این رقص‌ها در گذشته به صورت گروهی مرد و زن نیز اجرا می‌شده‌اند).

 

از انواع رقص زنانه بلوچی می‌توان به رقص چاپی اشاره کرد که صورت ویژه آن کوبیدن متناوب پا بر زمین به دنبال ضرب‌های مشخص ساز دایره می‌باشد.

 

در میان رقص‌های مردانه بلوچ نیز می‌توان به رقص شمشیر و یا صورت ساده تر آن یعنی رقص چوب اشاره کرد که به همراه دهل و ساز (به زبان بلوچی دول و ساز) اجرا می‌شوند.

 

رقص بلوچی آمیزه‌ای است از حرکات ریتمیک دستان رنانی که پر از النگوهای نقره‌ای است. همانند آنچه که در دوره پهلوی در ایران و توسط گروهای فلکلور رایج بوده است.

 

 

 



+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:رقص محلی بلوچی ,ساعت 14:30 توسط سلمانی بلوچ |

 

  1. با زنان کلپورکان: سفری مهیج به هشت هزار سال پیش
    هنگامی که تو در نزد «مروارید دهواری» زن سفالگر کلپورکانی می‌نشینی، می‌توانی اطمینان داشته باشی که به هشت هزار سال پیش سفر کرده‌ای. سفر مهیج و بی‌تخیل به اعماق هزاره‌ها و بازگشتی واقعی به گذشته...‌های دور. هیچ اثری از یک عنصر جدید و نوین در این زن و حرفه‌اش نمی‌بینی.
    زنان عصر نوسنگی (حدود ده هزار تا هفت هزار سال پیش) بطور اتفاقی متوجه می‌شوند که گِل‌های مجاور اجاق‌های خوراک‌پزی‌اشان بر اثر حرارت اجاق تبدیل به شیء سختی شده‌اند. آنان بزودی در می‌یابند که می‌توانند اشیاء و ظروفی را که تاکنون به دشواری از سنگ و چوب می‌ساخته‌اند، با گِل نرم و انعطاف‌پذیر بسازند و سپس آنرا در آتش اجاق قرار دهند تا سخت و قابل استفاده گردد. این نخستین آشنایی انسان با سفال و سفالگری بود.

    زنان عصر نوسنگی خاک‌های مرغوب و چسبنده‌تر را شناسایی می‌کنند و گلِ حاصل از آنرا با دست و بدون چرخ به شکل دلخواه حالت می‌دهند. علاوه بر این، آنان برای ساخت ظرف‌های بزرگتر از روش فتیله‌پیچ استفاده می‌کنند. یعنی ابتدا گل را به شکل فتیله‌هایی در می‌آورده‌اند و سپس با پیچاندن مارپیچی آن بر روی هم، بدنه اصلی ظرف را می‌ساخته‌اند. سپس اندود نرم‌تری را بر روی آن می‌مالیده‌اند تا بدنه ظرف یکدست و هموار گردد.

    کار زنان هنرمند عصر نوسنگی به همین‌جا خاتمه نمی‌یافت، آنان آموختند که می‌توانند با سایش سنگ‌های‌ رنگینی که در نزدیکی سکونتگاهشان موجود بود، مایعی رنگی پدید آورند و با قلمی که معمولاً از جنس چوب یا تیغ جوجه‌تیغی بود، بر روی سفالینه‌های خود نقاشی کنند. نقش‌ونگارهای زیبا و منحصربفردی که از محیط پیرامونی آنان اقتباس می‌شد. نگاره‌هایی تجریدی و انتزاعی از کوه‌ها، رودها، درختان، جانوران، ستارگان، ماه، خورشید و نقوش هندسی.

    پس از اینکه ظرف‌های گلی ساخته می‌شد و روی آنها نقاشی می‌گردید، نوبت به پخت می‌رسید. آنان چاله‌ای را در زمین می‌کندند، ظرف‌های گلی را در داخل چاله می‌نهاندند و اطراف آنها را با هیزم انبوهی می‌پوشاندند و سپس هیزم‌ها را آتش می‌زدند. چند ساعت بعد که سوختن هیزم‌ها به پایان می‌رسید، بقایای خاکسترها و خاک‌ها را به کناری می‌زدند و ظرف‌های گلی‌ای را که اکنون تبدیل به سفالینه‌های زیبای سرخ‌رنگ با نقوش قهوه‌ای رنگ یا سیاه بود، از دل چاله بیرون می‌آوردند.

    در آن زمان هنوز چرخ سفالگری اختراع نشده است و در نتیجه سفال‌ها قرینه و خوش‌ساخت نیستند. هنوز انسان پی به شاموت (ماسه و دیگر مواد نگهدارنده آمیخته با گِل) نبرده است و در نتیجه سفال‌ها در برابر ترک‌خوردگی مقاومت چندانی ندارند. هنوز فناوری ساخت کوره سفال‌پزی پدید نیامده است و دمای پخت به اندازه‌ای که برای ساخت سفال مرغوب لازم است، بالا نمی‌رود و در نتیجه سفال‌ها سختی و عمر زیادی ندارند. هنوز نمونه‌های مرغوب‌تر کانی‌های رنگی (مثل گِل اُخرا) بکار نمی‌روند و در نتیجه نگاره‌ها دچار رنگ‌پریدگی و خوردگی می‌شوند.

    پس از آن و به مرور در طول سده‌ها و هزاره‌ها، انسان با راه‌ها و روش‌های جدیدتر در شناسایی منابع اولیه، آماده‌سازی مواد و فنون اجرا آشنا می‌شود و سفالینه‌های مرغوب‌تری می‌سازد. هنر و صنعت سفالگری را همچون دیگر دستمایه‌های زندگانی خود گسترش می‌دهد و به پیشرفت می‌رساند.

    اما با این حال سنت سفالگری عصر نوسنگی در یک جا از میان نرفت و دچار تغییر و نوآوری نشد. این هنر و صنعت آغازین و ابتدایی فقط در یک ناحیه کوچک همچنان به حیات دیرین خود ادامه داد و هیچگاه تن به توسعه نداد. این ناحیه استثنایی، متشکل از چند روستای کوچک در بلوچستان است که مهمترین آنها با نام «کلپورکان» (Kalpurekan) در جنوب شرقی سراوان و چند روستای دیگر در حوالی سراوان و نیکشهر واقع هستند.

    سنت سفالگری هشت هزار ساله عصر نوسنگی همچنان و کماکان در میان چند تن از زنان این روستاهای دورافتاده زنده مانده و در حالی به حیات کهنسال خود ادامه می‌دهد که آخرین نفس‌های زندگانی هزاران ساله خود را می‌کشد. در این روستاها درست به مانند عصر نوسنگی فقط زنان سفالگری می‌کنند و مردان جز کارهای کارگری و حمل خاک و گِل، دخالتی در آن ندارند.

    این زنان سنت دیرین و گرانقدر مادران خود را سینه به سینه و دست به دست آموخته‌اند تا به روزگار ما رسیده‌اند. آنان ذره‌ای از روش‌های پیشین را تغییر نداده‌اند. تمامی مراحل ساخت سفال از تهیه گِل تا تهیه سنگ‌های رنگین و حتی نقشمایه‌های روی سفال عیناً همان ابزار و روش‌ها و نقش‌هایی است که نیاکان هزاران سال پیشِ آنان بکار می‌برده‌اند.



    مروارید دهواری، زن سفالگر کلپورکانی، عکس از ر. م. غیاث آبادی

    هنگامی که تو در نزد «مروارید دهواری» زن سفالگر کلپورکانی می‌نشینی، می‌توانی اطمینان داشته باشی که به هشت هزار سال پیش سفر کرده‌ای. سفر مهیج و بی‌تخیل به اعماق هزاره‌ها و بازگشتی واقعی به گذشته‌های دور. هیچ اثری از یک عنصر جدید و نوین در این زن و حرفه‌اش نمی‌بینی.

    سفال‌های او کمترین تفاوتی با آنچه که از هزاران سال پیش و در طی کاوش‌های باستان‌شناختی به دست می‌آید، ندارد. او برخلاف بعضی سفالگران دیگر اصرار دارد که از کوره و هیچ ابزار جدیدتر دیگر استفاده نکند. چون «حرفه‌اش قدیمی است و می‌خواهد قدیمی بماند».

    زن تو را سوار بر یک ماشین زمان واقعی می‌کند و می‌بردت به هشت هزار سال پیش. زیرانداز حصیری که از ساقه‌های بوته همیشه سبز «داز» بافته شده را پهن می‌کند و صفحه‌ای بشقاب‌مانند و سفالین به نام «بُنو» در برابر خود می‌نهد. پاره‌ای گِل را که بدان «هاجِک» می‌گویند بر روی بُنو می‌گذارد و شروع می‌کند با دستان ماهرش به شکل دادن هاجک. آرام آرام گِل را می‌بینی که تجسم می‌یابد و تبدیل به کاسه یا کوزه یا ساغری می‌شود. دسته‌ای بر گردنش می‌نهد و با سنگی صیقل‌یافته که «سائِنوک» می‌خوانندش، بدنه ظرف را جلا می‌دهد. او برای ساخت خمره و آوندهای بزرگتر همچون زنان عصر نوسنگی از روش فتیله‌پیچ استفاده می‌کند. زن بجز ظرف‌های گوناگون، عروسک‌ها و مجسمه‌های کوچک سفالین هم می‌سازد. عروسک‌ها و مجسمه‌هایی از بز، شتر، سگ و بخصوص بخوردان‌ها و اسپندسوزهایی به شکل انار و به اسم «سوچَکی». درست مثل عروسک‌ها و پیکره‌هایی که از طلاتپه و برخی تپه‌های باستانی یافت شده‌اند.

    دست‌ها و چهره گندمگون زن پر از چین و چروک است. سالیان سال است که کمر بر بالای بُنو خمانده و چشم بر توده‌های گِلی خوابانده که هویت دیرینش را از دل آنها بیرون کشیده و زنده نگاه داشته است. نگاهت را از دست‌های خلاق زن به سوی چشمان تیزنگرش می‌چرخانی. به چهره‌ای که ردی از هزاران سال بر جبین خود دارد و بر چشمانی که هیچ تردیدی نمی‌کنی که داری یک جفت چشم‌های هشت هزار ساله را می‌بینی. عمیق، جدی، مصمم، نافذ و رنج‌کشیده.

    حالا زن دست می‌کند و از داخل سبدش یک تخته‌سنگ کوچک به نام «وانْک» در می‌آورد. این تخته‌سنگ در حکم پالت نقاشان امروزی است. بعد قطعه سنگ کوچک دیگری را که «تیتوک» نام دارد، بر روی وانک می‌گذارد و بر آن آب می‌ریزد و می‌ساید. تیتوک نوعی سنگ منگز و ماده اصلی تهیه رنگ است که از کوه‌های «آچار» در نزدیکی شهر «زابلی» بدست می‌آید. از دل تیتوک رنگدانه‌های قهوه‌ای رنگی بیرون می‌زند که با آب آمیخته می‌شود و تبدیل به رنگ قهوه‌ای مایل به سرخ می‌شود. زن باز دست می‌برد در سبد و قطعه چوب کوچکی به اسم «قلم» را بیرون می‌آورد که از شاخه درخت «کِریچ» تهیه می‌شود.



    ابزار نقاشی روی سفال زنان کلپورکان هیچ تفاوتی با ابزارهای عصرنوسنگی ندارد. سنگ بزرگ زیرین «وانُک»، سنگ وسط «تیتوک»، سنگ بالا «سائِنوک»، و «قلم»، عکس از ر. م. غیاث آبادی

    تو اگر اهل باستان‌شناسی باشی و سال‌ها و سال‌ها از پی یافتن ابزار نقاشی پیش از تاریخ دویده باشی و هیچ نیافته باشی؛ حالا دیوانه می‌شوی که یک جعبه ابزار و وسایل نقاشی پیش‌تاریخی را حی و حاضر در برابر خودت می‌بینی. بدون کمترین تغییر و دگرگونی. زن آنقدر تیتوک را بر وانک مالیده که دل وانک گود افتاده است. می‌گوید این وانک از مادربزرگش به او رسیده و مادربزرگش نیز آنرا از مادر بزرگ خود به ارث برده است.

    وقتی زن نوک قلم را به تیتوک می‌زند و بر روی سفالینه‌اش می‌مالد و نقش می‌اندازد، قلب تو مثل قلب گنجشک اسیری می‌طپد. دستانت می‌لرزند و نمی‌توانی دوربین را ساکن نگاه داری. وقتی صدای فرو رفتن قلم بر تیتوک را می‌شنوی، چشم‌هایت هم مثل دست‌هایت یاری‌ات نمی‌کنند. پرده اشکی جلوی چشمانت را می‌پوشاند و دیگر از دریچه دوربین هیچ نمی‌‌بینی جز تصویر محو و مبهمی که از اعماق هزاره‌ها بر دامن سفالینه‌ها جاری می‌گردند. نقش و نگارهایی از کوه‌های چین‌خورده، از رودهای خروشان، از گردونه چلیپایی خورشید، از آفتاب فروخفته بر فراز کوه، از کبوتران بر شاخ نشسته، و از خط‌ها و نقطه‌های زنجیروار و بی‌پایانی که هر چقدر آنها را تکرار می‌کند، سیر نمی‌شود و خسته نمی‌گردد. گویی که هر نقطه، داغ رنجیست که در گذر هزاره‌ها بر دامان این سرزمین نشسته است.



    سفالینه کلپورکان، عکس از ر. م. غیاث آبادی

    حالا زن ظرف‌‌های خشک‌شده در آفتاب را می‌برد به چاله پختی که با عمق اندک در زمین کنده است. درست مثل عصر نوسنگی. بدون کوره و بدون هیچ امکانات دیگر. اطراف ظرف‌ها را پس از پوشاندن با خاک، پر از هیزم می‌کند. آتش را می‌گیراند و دودش سر به آسمان می‌ساید.

    از کنارتر نظاره‌اش می‌کنی. نمی‌دانی آتش به جان هیزم‌ها افتاده است یا به جان تو. نمی‌دانی داری می‌سوزی یا داری یخ می‌زنی. زن می‌خواهد به دادت برسد، اما با چای و اسپندسوزش فقط بیشتر شعله به جانت می‌اندازد. اخگری از آتش را بر اسپندسوز می‌نهند و دانه‌های اسفند را بر آن می‌افشاند. دود و بوی اسپند از روزنه‌های ریز سوچَکی سر بر آسمان می‌دارد. دستت را بر آن دود فرخنده فراز می‌گیری و بر رویت می‌کشی. مانده‌ای چه بگویی. زبانت بند آمده است.

    تا سفال‌ها پخته شوند و چاله پخت سرد شود، می‌نشینی پای صحبت‌ها و خاطرات و دلتنگی‌های زنان سفالگر. اما دیری نمی‌گذرد که دلت می‌گیرد. با خودت می‌گویی کاش هیچ چیز نپرسیده بودی. کاش نمی‌دانستی که «فقط چند نفر سفالگر در کل این روستاها باقی مانده و بقیه یا مرده‌اند و یا رها کرده‌اند». کاش نمی‌دانستی که «مردم ظروف پلاستیکی‌ و چینی و کریستال را ترجیح می‌دهند». کاش نمی‌دانستی که «سفال کلپورکان حتی ارزان‌تر از ظرف‌های پلاستیکی است». کاش نمی‌دانستی که «برای فروش برده‌اند به تهران و شکسته برگردانده‌اند. چون خریدار نداشت و مردم می‌گفتند اینها خراب هستند، کج و کوله‌اند، رنگ‌های قشنگ ندارند و دود‌ زده هستند». دوست داری بزنی توی سر خودت. کاش اگر همه چیز را می‌دانستی، لااقل این یکی را نمی‌دانستی که زن‌های سفالگر کلپورکان «فقط روزی پانصد تا هزار تومان درآمد دارند. و این مبلغ را هم یک اماراتی می‌دهد که سفال‌ها را در دبی و به اسم هنر باستانی امارات می‌فروشد به توریست‌ها».

    با خودت فکر می‌کنی که وقتی از سفر زمان برگشتی، بنویسی که زنان کلپورکان، هویت کهن مردمان این سرزمین و سندی زنده برای مطالعات باستان‌شناسی، مردم‌شناسی و انسان‌شناسی هستند. نگذاریم هنری که هشت هزار سال زنده بوده و از پس تمام جنگ‌ها و غارتگری‌ها و مصیبت‌ها سربلند بیرون آمده و هویت خود را پاس داشته، درست در زمانی نابود شود که بیش از هر زمان دیگری ادعا داریم.

    در این فکرها هستی که می‌بینی زن با اسپندسوزی در دست که دود و بوی آن فضا را آکنده بود، بسوی چاله پر آتش می‌رود. اسپندسوز را در هوا می‌گرداند و چیزی زیر لب می‌خواند. دورتر و دورتر می‌رود. باد در دامانش می‌افتد. دود اسپند با دود هیزم‌ها در هم می‌پیچد و بوی اسپند با بوی سفالینه‌ها در هم می‌آمیزد. تو مانده‌ای بر تلی از خاک و چشم‌اندازی به هزاره‌های فراموش‌شده؛ با تصویر محو زنی که در پشت دودها و بوها و رنگ‌ها ناپدید می‌شود.ادامه ...


+ نوشته شده در دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:زنان کلپورکان؛زنان بلوچ؛بلوچستان؛سراوان؛گلشن ماشکید؛,ساعت 20:0 توسط سلمانی بلوچ |

                         

 مسجد جامع دزک


یکی از ارکان مهم تکوین هویت اجتماعی و ماهیت فرهنگی هر قوم و ملتی تاریخ مکتوب آنان می‌باشد
یکی از آثار باستانی مهم منطقه (مسجد جامع دزک) است، که فی الواقع تاریخچه عظیمی را در حیات خود جای داده است
با ورود مسلمانان به ايران و وارد شدن تمامي ارزشهاي راستين الهي به اين مرز و بوم، تار و پود جامعه طبقاتي ساساني يکباره بهم ريخت و طرحي نو براي زندگي و حيات آدميان پي ريزي شد. جامعه متفرق ايراني که نتيجه منطقي اختلافات اديان جاهلي بوده است با پيام جديدي که ارتش اسلام از سرزمين رسول خدا (ص) براي آنها به ارمغان آورد به نداي فطرت خداپرستانه انساني خويش گوش فرا مي‌دهد و پس از مدت کمي جامعه ايراني به دين جديد روي مي‌آورد
در این میان تاریخ دوره اسلامی که با گرویدن ساکنان منطقه به اسلام ترک دین و آئین قبلی خود 
احتياج به فضاهاي عبادي سياسي نماز جماعت و جمعه مسلمانان را واداشت تا به ساختن اولين مساجد در ايران اسلامي اقدام کنند.اقدام به ساخت عبادتگاه (مسجد) در مهمترین شهرها و وادیها نمودند
دزک در این میان بنا بر اهمیت فوق‌العاده‌ای که داشت مفتخر به ساخت مسجد جامع می‌شود
بنای مسجد را به فردی به نام (بابا حاجی دزکی و فرزندش شیخ اویس) که از اهالی روستایی به نام (هیتوک) که در چند کیلومتری این دزک ساکن بوده‌اندنسبت می‌دهند.
مسجد به سبک خراسانی و با نقشه‌ای مشابه مساجدی نظیر (مسجد تاریخانه دامغان)، (مسجد جامع فهرج) که در قرون اولیه در ایران ساخته شده‌اند؛ يعني ساختماني كه متشكل از يك حياط احاطه شده از رواقهاي سرپوشيده است، بنا شده است که متشکل از دو شبستان تابستانی و زمستانی دو چله‌خانه، هجره، کتابخانه، می‌باشد. تا قبل از سال 1307 تنها مسجد جامع شهرستان سراوان بوده است، که از اقصی نقاط سراوان برای ادای نماز جمعه به دزک می‌آمده‌اند
با توجه به سبک معماری مسجد جامع دزک که دقیقاً به سبک خراسانی و مشابه با مسجد جامع دامغان ساخته شده است. می‌توان زمان ساخت مسجد جامع دزک را نیز به دو قرن اول اسلام نسبت داد
همچنین عدم وجود منار (آتشدان) در این دوره از مسجدسازی حکایت از قدمت دیرینه مسجد قبل از رواج منار دارد
مسجد در زمینی به زیربنای900 متر مربع و به شکل مستطیل با ابعاد 25متر در 35متر و با دیوارهایی به عرض1.5متر، ارتفاع 6متر تا 8متر بر روی ستون‌هایی به قطر 1.5متر در مکانی مرتفع و در نزدیکی قنات دزک با فاصله 3کیلومتر از مرکز شهر سراوان بنا شده است. در حال حاضر از دو قسمت شبستان تابستانی در غرب و شبستان زمستانی در شرق دو هجره موصول به هم، و یک چله‌خانه در زیر هجره دوم تشکیل شده است
از خشت خام برای ساخت بنا و از تنه و ساقه درخت خرما برای پوشاندن سقف آن استفاده شده است
در چوبی مسجد:
تا چند دهه پیش از در چوبی ساخته شده از درخت گز برای ورود و خروج از مسجد استفاده می‌شده که آخرین در چوبی مسجد است که طبق کنده‌کاری روی آن توسط نجاری به نام «دین محمد» در سال 1318 هجری قمری ساخته شده و در حال حاضر در قسمت انتهایی ایوان جنوبی مسجد نگهداری می‌شود
از آنجا که در مساجد صدر اسلام جای مخصوصی برای محراب مشخص نمی‌کردند، در این مسجد نیز محرابی که از بیرون مشخص باشد وجود ندارد. اما محرابچه‌ای کوچک در جهت قبله و نزدیک منبر در داخل دیوار کنده‌کاری شده است
چله خانه:
در هجره دوم مسجد که در پشت هجره اول و در جنوب شرق مسجد قرار دارد. مسیر پلکانی به سمت پائین به عمق 4متر به زیرزمینی راه دارد، به اتاقی مدور به ابعاد 2متر طول 1.8متر ارتفاع و 1.5متر عرض ختم می‌شود. این اتاق زیرزمینی موسوم به چله‌خانه به منظور عبادت و ریاضت نفس مورد استفاده قرار می‌گرفته که به مدت چهل روز در آن به عبادت می‌پرداختند و در این مدت جز برای نماز فرض و رفع ضروریات از آن بیرون نمی‌آمدند. و با غذای کم و خواب کوتاه این مدت را سپری می‌کردند



+ نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:مسجد جامعه دزک؛دزک؛بلوچستان؛گلشن ماشکید؛,ساعت 18:24 توسط سلمانی بلوچ |

قلعه پرتغالی‌ها یا قلعه تیس

 در ۵ کیلومتری شمال غربی چابهار، در روستای تیس قرار دارد. این دژ متعلق به دوران اسلامی است و شماره ثبت ملی آن ۵۵۵ می‌باشد.

این دژ به ابعاد ۲۶×۵۴ متر ساخته شده‌است. پهنا ساختمان بر پهنهٔ دماغه‌ای که پانصد متر از آبخور دریا فاصله دارد در بخش انتهای دماغه واقع است. در بخش شمال شرقی درب ورودی اصلی قرار دارد و دارای چهار گوشواره خلفی که در پشت دیوارهای هشتی واقع شده‌اند. هر کدام از آنها خود یک اتاقی است که با پی‌های قطور ساخته شده‌اند. دارای ایوانی است که با دو پله با حدود یک متر ارتفاع از سطح حیاط دژ بلندتر است. در گوش شمال شرقی آثار اتاق‌هایی وجود دارد که اکنون خراب شده‌اند. و هر کدام دارای یک اتاق بزرگ تر مشرف به ایوان اختصاصی هستند. شیوهٔ ساخت بنا (اتاق‌ها و ایوانها) شبیه به کاروانسرای شاه‌عباسی بیستون است که در زمانشاه سلیمان صفوی ساخته شده‌است. در سه طرف حیاط حجره‌ها و اتاق‌هایی حجره‌ها و اتاق‌های گوش شمالی وجود دارند.

در سوی ساحل دریای عمان آثار دو برج بزرگ در طرفین دیده می‌شود. برج سوی راست که در جنوب قرار دارد به صورت یک اتاق با یک ایوان و یک شاه نشین است که بر روی هرمی مکعب مستطیل شکل پی سازی شده و یک برج با منار بر روی آن قرار گرفته و یک منار به ارتفاع ۵/۶متر باقی مانده‌است. مصالح بکار رفته در ساخت دژ، آجر، سنگ و گچ می‌باشند و آثاروتزئینات از آجر و سنگ در اطراف گلدسته‌های باقی مانده‌اند، این مناره برای دیدبانی به کار می‌رفته‌است. و چون بر همه خلیج دهانه تیس اشراف لازم را دارد و در ضمن از فاصله زیادی در دریا دیده می‌شود.

سبک ساخت و نوع مصالح بکار رفته مناره و گوشواره به سبک سلجوقی می‌باشد. و تعمیرات بعدی که در اتاق‌ها و ایوان‌ها انجام شده بیشتر سبک صفوی و سبک دوران قاجار است. در گوشه‌های حیاط دژ آثاری از آب انبارها به چشم می‌خورد که از سنگ و ساروج و گچ ساخته شده‌اند. در بیرون دیوار بلند دژ آثار چاهی وجود دارد که در سنگ صخره کنده شده و لبه چاه بااستفاده از سنگ و ساروج محکم شده‌است. در بخش سقف دژ چوبهایی بکار رفته‌است که احتمالاً از مناطق دیگر به اینجا آورده شده‌اند.

تزئینات دور منار آجر چینی شبیه سبک تزئینات منارهای دوره سلجوقی می‌باشند اگر چه از بین رفته‌اند ولی نقش‌هایی به خط عربی و خط کوفی از اثر برجستگی‌ها و گودی‌ها مشخص می‌شود. اندازه اتاق‌ها معمولاً ۴×۳ متر یا کمتر است که دور یا چهار سوی یک پهنه پهناور واقع شده‌اند.

در کتاب باستان‌شناسی و تاریخ بلوچستان به نقل از سرتیپ مهدی خان مهندس ایرانی آمده‌است: «در تیس بسیار دژ خوبی است و یک سوی بدنه دژ وصل به دریاست، قدری ناتمامی دارد که بنُا و عمله در آن مشغول کارند. دیوار بزرگی از سوی دریا کشیده‌اند برای بار اندازی وغیره حصن معتبری است واصل دژ نو در روی تپه مرتفعی ساخته شده‌است.

 

 

 



+ نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:قلعه پرتغالی های چابهار؛قلعه پرتغالی‌ها یا قلعه تیس,ساعت 18:21 توسط سلمانی بلوچ |

 قلعه سِب که از جمله آثار دوره قاجاریه به حساب می‌آید، در استان سیستان و بلوچستان، شهرستان سيب و سوران،شهر سِب قرار دارد.شهر سِب که نام قلعه برگرفته از آن است، در 10 کیلومتری جنوب شرقی سوران و 45 کیلومتری جنوب غربی شهرستان سراوان واقع است. سِب در لغت نامه دهخدا به معنی محل چشمه ساران فراوان یاد شده است.در این قلعه تا سال 1344

طوایف بارکزایی و میرمرادزهی در آن ساکن بودند و سپس متروکه شد. قلعه سِب در دو طبقه ساخته شده بود و دیوار آن بیش از 30 متر ارتفاع و حدود 7 متر عرض دارد.

قسمت شاه نشین با ارتفاع بیشتری، در بالای قلعه قرار گرفته و گفته می‌شود در حصار آن 14 برج و در ارگ آن 4 برج وجود داشته و در زمان جنگ از بین رفته است.

وجود درز انبساط در ساختمان اصلی قلعه و دسترسی به آب چاه در طبقه فوقانی و وجود لوله‌های سفالی هدایت‌کننده آب و مصالح به کار رفته در آن از قبیل خشت و کاه‌گل و چوب درخت خرما و درهای منبت‌کاری و شاه نشین از مشخصات ویژه این مجموعه است.

این قلعه از زیباترین و سالم‌ترین قلاعی است که از دوران اسلامی در استان سیستان و بلوچستان، باقی مانده است.

قلعه سب روی صفحه‌ای سنگی یا صخره‌ای طبیعی و کم ارتفاع با مصالح عمدتا خشت خام و بنا شده.معماری این بنا به گونه‌ای است که با افزایش ارتفاع بنا از حجم آن کاسته می‌شود و این امر باعث ایستایی بیشتر بنا و جلوگیری از رانش دیوارهای قطور و مرتفع آن می‌شود. پهنای اصلی قلعه با 23 متر ارتفاع به صورت مستطیل 36 متر در 25 متر مربع در دو طبقه ساخته شده است.

معماران چیره دست محلی با بهره‌گیری از تجربه خود برای احداث قلعه، تخم گیاهی به نام «توتری» را با گِل مخلوط کرده و ملاطی چسبناک می‌ساختند که وقتی خشک می‌شد، شدیدترین رگبارها و باران‌های فصلی بلوچستان نیز تـوانایی شستن آن را نداشت.

حصار قلعه سِب با سه متر ارتفاع 48 متر در 74 متر مربع به شکل مستطیل دور تا دور قلعه را فراگرفته است. ورود به قلعه تنها از طریق پلکان جنوب شرقی آن امکان پذیر است.

برای دسترسی ساکنان قلعه به آب شیرین، چاهی در دل صخره و حیاط مرکزی آن حفر شده است. این قلعه در مجموع 10 اتاق کوچک و بزرگ دارد که در اطراف حیاط مرکزی جای گرفته‌اند.

قلعه سِب در سال 1375 توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با شماره 1751 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.



+ نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:قلعه سب /قلعه سیب / کلا سب, زیباترین قلعهٔ دورهٔ اسلامی,ساعت 18:16 توسط سلمانی بلوچ |

صفحه قبل 1 صفحه بعد